فهرست مطالب

Physiology and Pharmacology - Volume:10 Issue: 2, 2006

Physiology and Pharmacology
Volume:10 Issue: 2, 2006

  • 108 صفحه،
  • تاریخ انتشار: 1385/06/20
  • تعداد عناوین: 11
|
  • تارا دهپور، شهرام اجتماعی مهر، احمدرضا دهپور، علیرضا مانی صفحات 87-89
  • وحید شیبانی، ساحل متقی، رسول فرازی فرد، محمدرضا آفرینش خاکی، حسین جنیدی صفحات 91-97
    مقدمه
    مطالعات متعدد نشان داده اند که هسته لوکوس سرولئوس(LC) نقش مهمی را در پردازش اطلاعات حسی بر عهده دارد. ولی تاکنون نقش آن در مورد مکانیسم مهار جانبی (Surround inhibition) شناخته نشده است. در این تحقیق، با استفاده از خم نمودن کنترل شده سبیلها، اثر تحریک الکتریکی LC بر پاسخ نورونهای لایه پنجم قشر بارل مورد بررسی قرار گرفت.
    روش ها
    در این مطالعه از موش های صحرایی بالغ نژاد Wistar با وزن 350-250 گرم استفاده شد. بدین منظور، هسته LC، در زمان های400،200،100،50،0 میلی ثانیه قبل از خم نمودن سبیل اصلی یا سبیل کناری به تنهایی و یا قبل از خم شدن توام سبیلها تحریک می شد. برای بررسی اثر تحریک الکتریکی هسته LC بر میدان دریافتی مهاری نورونهای قشر بارل، سبیل اصلی ms 20 بعد از خم شدن سبیل کناری جا به جا می شد.
    یافته ها
    نتایج نشان داد که تحریک الکتریکی LC در فواصل زمانی ms400-50، سبب افزایش بزرگی پاسخ نورونهای لایه پنجم قشر بارل، در پاسخ به جا به جایی سبیل اصلی می شود (05/0P<). همچنین این افزایش پاسخ متعاقب تحریک الکتریکی LC درفاصله زمانی ms 100 نیز در مورد جابجایی سبیل کناری مشاهده می شود (01/0P<). تاخیر پاسخ نورونها، هنگامی که LC، ms400 قبل از جا به جایی سبیل اصلی تحریک می شد، کاهش پیدا کرد (01/0P<)، در حالی که تحریک فازیک LC اثری بر تاخیر پاسخ نورونها، در رابطه با جا به جایی سبیل کناری نشان نداد. در اثرتحریک الکتریکیLC اثر مهاری خم شدن سبیل کناری بر بزرگی پاسخ نورونها، به خم شدن سبیل اصلی افزایش می یافت.
    نتیجه گیری
    این یافته ها، نشان می دهد که هسته LC، با تعدیل پاسخ نورونها، باعث افزایش پاسخ دهی آنها به تحریکات حسی و نیز افزایش میدان دریافتی نورونها می شود.
    کلیدواژگان: قشر حسی، لوکوس سرولئوس، تحریک الکتریکی، قشر بارل
  • محمدکاظم غریب ناصری، اکبر حیدری صفحات 99-105
    زمینه و هدف
    گیاه شوید (Anethum graveolens) از تیره جعفری (Umbelliferae) بوده و اثرات ضد نفخ، ضد اسپاسم، ضد تشنج، اثر کاهنده اسید معده و نیز اثر ضد انقباضی آن بر رحم موش صحرایی تاکنون گزارش شده است. هدف این تحقیق، بررسی اثر عصاره آبی الکلی میوه شوید بر انقباضات ایلئوم ناشی از بعضی از محرکهای شناخته شده و مطالعه مکانیسم آن می باشد.
    روش ها
    عصاره میوه شوید با الکل 70% و با روش خیساندن تهیه شد. ایلئوم موشهای بالغ نر در حمام بافت حاوی محلول تایرود (oC 37) قرار داده و انقباضات ناشی از کلرور پتاسیم و استیل کولین و کلرورباریم به روش ایزوتونیک ثبت شد.
    یافته ها
    نتایج نشان می دهند که عصاره میوه شوید (5/0، 1، 2 و mg/ml4) به صورت وابسته به غلظت، انقباضات ایلئوم ناشی از کلرور پتاسیم (mM60) واستیل کولین (μM1) و کلرورباریم (mM4) کاهش می دهد (0001/0P<). اثر مهاری عصاره بر انقباض ناشی از کلرورپتاسیم تحت تاثیر حضور آنتاگونیست رسپتورهای آلفا آدرنرژیک (فنتولامین μM1)، آنتاگونیست رسپتورهای بتا آدرنرژیک (پروپرانولول μM1) و آنتاگونیست رسپتورهای اوپیوئیدی (نالوکسون μM1) قرار نگرفت. از طرف دیگر مهار آنزیم نیتریک اکساید سنتاز (L-NAME، μM100) مانع از بروز اثر مهاری عصاره نشد. همچنین اثر انقباضی کلسیم بر ایلئوم دپولاریزه شده ناشی از کلرورپتاسیم (mM120) در حضور عصاره کاهش یافت (0001/0P<).
    نتیجه گیری
    بر اساس نتایج بدست آمده می توان پیشنهاد نمود که عصاره آبی الکلی میوه شوید احتمالا با انسداد کانالهای کلسیمی وابسته به ولتاژ، اثر مهاری خود را اعمال کرده و رسپتورهای آلفا و بتا آدرنرژیک، اوپیوئیدی و نیز نتیریک اکساید در این امر دخالتی ندارند. همچنین عملکرد مهاری عصاره وابسته به حضور کلسیم در محیط می باشد.
    کلیدواژگان: میوه شوید ایلئوم، موش صحرایی، کانال های کلسیم وابسته به ولتاژ
  • شهره موحدی، محمد جوان، ابوالحسن احمدیانی صفحات 107-114
    مقدمه
    تحمل به بیدردی حاصل از تجویز دوز درمانی مرفین (HD) high dose و نقش پروتئینهای G تحریکی در آن در مطالعات قبلی گزارش شده است. در مطالعه حاضر امکان ایجاد تحمل به هیپرآ لژزی ناشی از دوزهای بسیار اندک مرفین (ULD) ultra low dose و شباهت آن با تحمل به اثر ضد دردی مرفین بویژه نقش مسیر نشانه پردازی Gs در این دو فرایند مورد بررسی قرار گرفته است.
    روش ها
    در همه گروه های آزمایشی از موش صحرایی نژاد Wistar در محدوده وزنی 220-180 استفاده شد و همه تزریقات داخل صفاقی بود. برای ایجاد تحمل تجویز HD و یا ULD به مدت 5 روز انجام شد و روز ششم از آزمون tail-flick (TF)در قبل و30 دقیقه بعد از تجویز دارو جهت اندازه گیری آستانه درد حرارتی استفاده شد. برای بررسی اثر پیش درمانی ULD در ایجاد تحمل به HD تجویز 5 روزهULD و HD به فاصله 15 دقیقه طی 5 روز متوالی صورت گرفت و روز ششم پاسخ به HD اندازه گیری شد. بررسی تحمل متقابل با تجویز یک دوز طی 5 روز اول و آزمون TF در پاسخ به دوز دیگر در روز ششم صورت گرفت. برای مهار مسیر نشانه پردازی Gs از داروی oseltamivir استفاده شد. درهمه موارد توام درمانی، آزمون (TF) 30 دقیقه پس از آخرین تجویز انجام شد.
    نتایج
    نتایج نشان داد که: 1- تجویز مزمن ULD باعث ایجاد تحمل به اثر هیپرآلژزیک آن می شود. 2- تجویز مرفین ULD قبل از مرفین HD باعث کاهش شدت تحمل به HD می شود. 3- کاربرد مزمن ULD باعث کاهش اثر ضد دردی مرفین HD می شود 4- از طرف دیگر مصرف همزمان 1 mg/kg/i.p.) oseltamivir) هم بلوک کننده هیپرآ لژزی حاد ناشی از مرفین ULD و هم بلوک کننده تحمل به این دوز می باشد و تحمل به اثر ضد دردی مرفین را نیزکاهش می دهد.
    نتیجه گیری
    نتایج این مطالعه نشان دهنده تشابه نسبی مکانیزم تحمل به اثرات هیپرآلژزیک و ضد دردی مرفین بود و دخالت مسیر نشانه پردازی Gs در این پدیده ها را نشان داد. شناخت مسیرهای دخیل در تحمل به هیپرآلژزی مرفین نیازمند مطالعات دیگری است.
    کلیدواژگان: تولرانس، مرفین، هیپرآلژزی، آنالژزی، پروتئین G تحریکی، اوسلتامیویر
  • علی پورمتعبد، سیدارشاد ندایی، انتظار محرابی نسب صفحات 115-123
    مقدمه
    قبلا گزارش شده که وابستگی خوراکی به مرفین تشکیل یادگیری و حافظه فضایی در موش صحرایی را تسهیل می کند. در مطالعه حاضر نقش گیرنده های ان متیل دی آسپارتات (NMDA) ناحیه CA1 هیپوکمپ در فرآیند مذکور بررسی شده است.
    روش ها
    به این منظور موشهای صحرایی نر در 4 گروه تقسیم گردیدند. ناحیه CA1 هیپوکمپ بصورت دو طرفه طبق اطلس پاکسینوس با دستگاه استریوتاکسی کانول گذاری شد. حیوانات 5 روز پس از بهبودی به مدت 30 روز محلول مرفین سولفات یا سوکروز در آب آشامیدنی دریافت نمودند. از روز 26 تا 30 مطالعات در ماز آبی موریس انجام شد. در روزهای مذکور حیوانات 30 دقیقه قبل از آزمایش 7/3 میکروگرم در حجم 5/0 میکرولیتر D،L-AP5 (آنتاگونیست گیرنده های NMDA) یا 5/0 میکرولیتر سالین در هر طرف ناحیه CA1 هیپوکمپ دریافت می کردند. شاخصه های یادگیری و حافظه فضایی به روش آنالیز واریانس (ANOVA) بررسی شد.
    یافته ها
    نتایج پیشنهاد می کند که وابستگی به مرفین شاخصه های یادگیری و حافظه فضایی را در ماز آبی موریس تقویت می کند. این شاخصه ها با تجویز D،L-AP5 در هر دو گروه شاهد و وابسته مهار می شود.
    نتیجه گیری
    فعال شدن گیرنده های NMDA در ناحیه CA1 هیپوکمپ در تقویت یادگیری و حافظه فضایی در حیوانات وابسته نقش اساسی دارد.
    کلیدواژگان: ماز آبی موریس، گیرنده های NMDA، وابستگی خوراکی به مرفین، یادگیری و حافظه فضایی، CA1 هیپوکمپ
  • اثر فاکتور رشد فیبروبلاستی FGF-2)2) و رتینوئیک اسید بر تمایز سلول های بنیادی جنینی موش به سلول های عصبی
    علیرضا مقدس، حسین بهاروند، بهمن زینلی، مسعود سلیمانی صفحات 125-133
    مقدمه
    سلولهای بنیادی جنینی(ES) به عنوان سلولهای پرتوان(pluripotent) مشتق از توده سلولی داخلی بلاستوسیست توانایی تمایزبه سلولهای بنیادی عصبی را درمحیط invitro دارند و درمطالعه نورون زایی(neurogenesis) و تولید سلولهای اهدایی جهت پیوند عصبی ارزشمند هستند. هدف ازاین مطالعه بررسی نقش دو فاکتورمهم درجریان تکوین سیستم عصبی یعنی فاکتور رشد فیبروبلاستی2 و رتینوئیک اسید در تمایزسلولهای بنیادی جنینی موش به سلولهای عصبی بعنوان یک مدل تکوینی مناسب درمحیط invitro می باشد.
    مواد و روش ها
    ازسلولهای بنیادی جنینی موش رویان 1B استفاده شد. نحوه تمایزسلولهای بنیادی جنینی به سلولهای عصبی براساس تشکیل اجسام شبه جنینی(EBs) Embryoid bodies بمدت 2 روز و سپس تیمارآنها در6 گروه با فاکتورهای مختلف ازجمله رتینوئیک اسید(RA) و فاکتور رشد فیبروبلاستی 2(FGF-2) بمدت 4 روز بصورت سوسپانسیون در محیط کشت بود. و نهایتا کشت این اجسام شبه جنینی روی یک ماده چسبنده نظیرپلی- L- لیزین (poly-L-lysine) برای 5 روز تمایز بود.
    یافته ها
    بررسی تجلی نشانگر عصبی β- توبولینIII درسلولهای عصبی مشتق ازسلولهای بنیادی جنینی با استفاده از تکنیک ایمونوسیتوشیمی وهمچنین بررسی نتایج حاصل از آنالیزآماری درصد کلنی های تمایزیافته به سلولهای عصبی مشخص کرد که رتینوئیک اسید بعنوان یک فاکتورالقاء کننده قوی باعث تمایزسلولهای بنیادی جنینی به سلولهای عصبی می شود و معلوم شد که تحت تاثیر ترکیبی ازفاکتور رشد فیبروبلاستی 2 و رتینوئیک اسید سلولهای بنیادی جنینی به سلولهای عصبی با استطاله های طویل ترو قطورتر تمابزمی یابند.
    نتیجه گیری
    یافته ها نشان داد که تحت تاثیرفاکتور رشد فیبروبلاستی2 ورتینوئیک اسید امکان تولید سریع وکافی تعداد زیادی ازسلولهای عصبی(نورون ها) با استطاله های طویل ترو قطورترمتناسب با نورون های حرکتی نواحی خلفی ترنخاع جهت پیوند درضایعات نخاعی ایجاد می شود.
    کلیدواژگان: سلول های بنیادی جنینی موش (mES)، فاکتور رشد فیبروبلاستی FGF، 2)2)، رتینوئیک اسید (RA)، اجسام شبه جنینی (EBs)، نورون زایی (Neurogenesis)
  • پریوش حافظ امینی، جمال شمس، علی شباهنگ صابرتهرانی، سیدعلی حائری روحانی، کاظم پریور، وهاب باباپور، هدایت حرایی صفحات 135-142
    مقدمه
    مطالعات متعدد نشان دهنده تاثیر گیرنده های دوپامینی بر خواص سرخوشی آور مورفین است. تاثیر اولانزاپین (یک آنتاگونیست گیرنده های دوپامینی) بر ترجیح مکان شرطی شده ناشی از مورفین در موشهای کوچک آزمایشگاهی نر و ماده در مطالعه حاضر بررسی شد.
    مواد و روش ها
    در این تحقیق با استفاده از روش ترجیح مکان شرطی شده غیر-طرفدار، تاثیر اولانزاپین بر کسب و بیان ترجیح مکان شرطی شده ناشی از مورفین در موشهای کوچک آزمایشگاهی نر و ماده نژاد N-MRI با میانگین وزنی 25-20 گرم مورد بررسی قرار گرفت.
    یافته ها
    تزریق زیرجلدی مورفین (mg/kg10-1) ترجیح مکانی را در موش نر و ماده القا نمود. تجویز داخل صفاقی (i.p.) اولانزاپین (mg/kg5-1) توانست تنفر مکانی را در موشهای ماده القا نماید. این اثر در موشهای نر دیده نشد. تجویز داخل صفاقی اولانزاپین (mg/kg 5 و 5/2 و 1) هم القا و هم بیان ترجیح مکان شرطی شده ناشی از مورفین را موشهای نر و ماده کاهش داد. تجویز اولانزاپین (i.p.، mg/kg5) سبب مرگ بیش از 80% موش های ماده شد اما در موشهای نر این اثر دیده نشد. این پدیده با پیش تجویزی ال-آرژینین (پیشساز نیتریک اکساید) (i.p.، mg/kg20) مهار شد.
    نتیجه گیری
    بنظر می رسد که اولانزاپین اثرات سرخوشی آور مورفین را در موشهای نر و ماده بخوبی مهار می کند اما در موشهای ماده اثرات جانبی آن شدیدتر است.
    کلیدواژگان: مورفین، اولانزاپین، ترجیح مکانی، نیتریک اکساید، موش کوچک آزمایشگاهی نر و ماده
  • مهدی عباس نژاد، سیدمنصور میرتاج الدینی، ندا حسیبی، محمدرضا آفرینش خاکی صفحات 143-150
    مقدمه
    مرزنجوش (Origanum vulgare) گیاهی است که سرشار از آنتی اکسیدانهای فنولی و یک منبع مهم برای افزودنی های غذایی محسوب می شود. علف هایی مثل مرزنجوش سالها است که بعنوان محافظ غذایی مورد استفاده هستند و در طب سنتی در درمان بیماری های مزمن و در رابطه با درمان بیماری های مرتبط با اکسیدانها نظیر دیابت اهمیت بالقوه ای دارند. در اینجا ما نقش عصاره آبی مرزنجوش را در یادگیری فضایی موش های صحرایی بررسی کردیم.
    مواد و روش ها
    بعد از شناسایی علمی گیاه برگ ها جدا شد و عصاره آبی گیاه مذکور تهیه گردید. از 35 سر موش صحرایی نر از نژاد NMRI در محدوده وزنی (25275) گرم در 5 گروه استفاده شد. در گروه کنترل هیچگونه تجویزی صورت نگرفت. در گروه شاهد سرم فیزیولوژی و همچنین در گروه های آزمایشی عصاره با دوزهای 300،150 و450 میلی گرم در کیلوگرم بصورت داخل صفاقی در حیوانات تزریق شد. به منظور ارزیابی یادگیری فضایی، تمامی موش ها با دستگاه ماز T - شکل بر طبق روش استاندارد طی 9 روز متوالی مورد مطالعه قرار گرفتند و پارامترهای تعداد دفعات صحیح و خطا در رسیدن به خانه صحیح در ماز در طی شکل گیری یادگیری ساده و معکوس و نیز زمانهای تاخیر در روزهای یادگیری و تست خاموشی مورد بررسی قرار گرفت.
    یافته ها
    استفاده از آنالیز آماری ANOVA نشان داد که عصاره آبی مرزنجوش در دوزmg/kg450 میانگین تعداد دفعات خطا در یادگیری ساده و دفعات آموزش تا رسیدن به معیار صحیح یادگیری معکوس را کاهش می دهد (p<0.05). همچنین دوزmg/kg300 میانگین تعداد دفعات خطا تا رسیدن به معیار صحیح یادگیری معکوس را در مقایسه با کنترل کاهش می دهد(p<0.05). اما بر زمان تاخیر یادگیری و تست خاموشی اثر معنی داری نشان نمی دهد.
    نتیجه گیری
    بنظر می رسد که اثر تقویت کنندگی عصاره مرزنجوش در یادگیری مربوط به آنتی اکسیدان ها و نیز عوامل مهار کننده آنزیم کولین استراز موجود در آن از جمله اسید اورسالیک باشد.
    کلیدواژگان: گیاهان دارویی، مرزنجوش، یادگیری فضایی، ماز T، شکل
  • حسین صالحی، گیتی ترکمان، سید محمد فیروزآبادی صفحات 151-157
    مقدمه
    کاربردهای مختلفی برای سرما در توانبخشی وجود دارد. در مورد کاربرد یخ برروی عضو و تاثیر آن بر برانگیختگی موتورنورونهای نخاعی نتایج متفاوتی در دست است.
    روش ها
    این مطالعه به منظور بررسی اعمال سرمای کنترل شده (مالش پماد سرد با دمای 3 درجه سانتی گراد) و اثر آن بر پوست ستون فقرات (ناحیه اطراف مهره T11، محل خروج ریشه عصبی S1) برتحریک پذیری موتورنورونهای عضله سولئوس برروی 10 مرد سالم غیر ورزشکار انجام شد. هر فرد در دو جلسه جداگانه [کنترل (پماد وازلین با دمای محیط) و آزمایش (پماد وازلین سرد با دمای 4 درجه)]بررسی شد. برای ارزیابی تغییرات تحریک پذیری موتورنورونها، از منحنی فراخوانی رفلکس H و موج Mh عضله سولئوس استفادهشد. جریان تحریکی پالس مربعی با پهنای 700 میکروثانیه و فرکانس 2/0 هرتز بود و برای رسم منحنی فراخوانی، رفلکس H با 9 شدت مختلف ثبت شد.
    یافته ها
    بلافاصله بعد از اعمال پماد سرد و30 دقیقه بعد از آن، کاهش معنی داری در شیب های 3 نقطه ای، 5 نقطه ای و دامنه قله به قله رفلکس H ثبت گردید (p≤0/05). آستانه تحریک منحنی فراخوانی، میانگین شدت لازم برای برانگیختن Hmax، شدت پایانی منحنی و موج M ثبت شده در شدت پایانی منحنی، هیچ یک تغییر معنی داری را نشان نداد.
    نتیجه گیری
    سرما به دلیل تحریک گیرنده های دما و کاهش نرخ آتش مکانورسپتورهای سطحی، می تواند باعث کاهش تحریک پذیری موتورنورونها شود و ممکن است این اثر به صورت طولانی مدت نیز باقی بماند.
    کلیدواژگان: منحنی فراخوانی، رفلکس H، سرما، سولئوس، فعالیت موتورنورون ها
  • مقایسه اثرات اتینیل استرادیول و ژنیستئین بر میزان لیپیدها و لیپوپروتئین های سرم خون موش های صحرای نر هیپرکلسترولمیک
    شهره ایران منش، اکبر وحدتی، تاجی افروز صفحات 159-164
    مقدمه
    استروژن یکی از هورمون های جنسی ماده است که علاوه بر ایفای نقش تولیدمثلی، اثرات مطلوبی بر متابولیسم لیپیدها و لیپوپروتئین های خون دارد و از این طریق سبب کاهش خطر نارسایی های قلبی و عروقی می شود. از سوی دیگر، فیتواستروژن ها گروهی از ترکیبات گیاهی هستند که اثراتی شبیه استروژن ها دارند. ایزوفلاون ها، معمول ترین شکل فیتواستروژن ها می باشند که مهمترین آنها ژنیستئین است. در این بررسی اثرات یک ترکیب فیتواستروژنی به نام ژنیستئین با یک ترکیب استروژنی به نام اتینیل استرادیول مقایسه گردیده است. هدف از این مقایسه بررسی امکان جایگزینی فیتواستروژن ها طی دوران استروژن درمانی به منظور حذف اثرات جانبی ترکیبات صناعی استروژنی است.
    روش ها
    ابتدا موش های صحرایی به مدت دو ماه تحت رژیم غذایی پرکلسترول (2 درصد کلسترول و 5/0درصد اسیدکولیک) قرار گرفتند. پس از خونگیری اول و اثبات حالت هیپرکلسترولمی موش های صحرایی به مدت دو ماه دیگر علاوه بر دریافت غذای پرکلسترول با اتینیل استرادیول و ژنیستئین تیمار شدند. پس از پایان دوره دوم آزمایش و تهیه سرم از نمونه های خون، غلظت کلسترول تام، تری گلیسرید، VLDL، LDL و HDL اندازه گیری شد و نتایج مورد تجزیه و تحلیل آماری قرار گرفت.
    نتایج
    بر اساس نتایج بدست آمده از مرحله اول آزمایش رژیم غذایی پرکلسترول سبب افزایش معنی دار میزان کلسترول تام و LDL و بنابراین هیپرکلسترولمی می شود. طبق نتایج حاصل از مرحله دوم آزمایش استفاده از اتینیل استرادیول باعث کاهش معنی دار کلسترول تام و LDL سرم در موش های صحرایی هیپرکلسترولمیک می شود که این کاهش به علت افزایش کاتابولیسم LDL می باشد. اتینیل استرادیول با دوز بکار برده شده در میزان تری گلیسرید، VLDLو HDL تغییر معنی داری ایجاد نمی کند. مصرف ژنیستئین به صورت قرص های نیمه خالص تاثیر فاحشی بر میزان لیپیدها و لیپوپروتئین های سرم خون موش های صحرایی برجای نمی گذارد، زیرا بررسی ها نشان داده است که خاصیت هیپوکلسترولمی ایزوفلاون ها بستگی به ماتریکسی دارد که ایزوفلاون همراه آن است.
    کلیدواژگان: استروژن، فیتواستروژن، لیپیدها و لیپوپروتئین ها، موش صحرایی
  • حمید سپهری، افسانه الیاسی، رضا صغیری صفحات 165-171
    مقدمه
    مطالعات زیادی وجود کانال های پتاسیمی را در غشاء ارگانال های داخل سلولی نشان داده است. این کانالها در فرایندهای مختلف سلولی همانند سیگنالینگ کلسیم داخل سلولی، تخریب پروتئینها، خنثی سازی شارژ الکتریکی و محافظت سلولی نقش دارند. بر خلاف شبکه سارکوپلاسمیک که وجود کانال های پتاسیمی بخوبی در آنها شناسائی شده است، اطلاعات کمی در مورد حضور کانال پتاسیمی در شبکه اندو پلاسمیک وجود دارد. هدف از این مطالعه بررسی وجودکانال پتاسیمی در شبکه اندو پلاسمیک و بررسی خصوصیات بیوفیزک و فارماکولوژیک آن است.
    روش ها
    پس از جدا کردن و هموژنیزاسیون کبد موش صحرائی و مراحل مختلف سانتریفوژ، وزیکولهای شبکه اندوپلاسمیک دانه دار (rough endoplasmic reticulum - RER) تهیه و به داخل غشاء دو لایه لیپیدی (bilayer lipid membrane-BLM) الحاق شد. غشاء دولایه لیپیدی توسط فسفاتیدیل کولین برروی منفذی به قطر μm350 که بین دو محفظه تفلونی بنامهای محفظه cis که حاوی کلرور پتاسیم 200 میلی مولار و محفظه trans که حاوی کلرید پتاسیم 50 میلی مولار بود تشکیل گردید. سپس با استفاده ازروش ثبت از تک کانال (single channel recording)، حضور کانال پتاسیم درشبکه آندوپلاسمیک مورد بررسی قرارگرفت.
    یافته ها
    کانال کاتیونی با نفوذ پذیری بالا به پتاسیم، با کنداکتانس pS 599 مشاهده گردید که منحنی جریان ولتاژ آن خطی بود واحتمال باز بودن کانال وابستگی به ولتاژ داشته بطوریکه در ولتاژهای مثبت بالاتر از 30 میلی ولت بشدت افزایش می یافت. در تمام ولتاژها یک subconductance state به اندازه 60% وضعیتی که کانال بطور کامل بازبود (fully open state)، مشاهده گردید. کانال کاتیونی با 4-آمینوپیریدین(مهارکننده غیر اختصاصی کانال پتاسیمی) مهار گردید.
    نتیجه گیری
    با استفاده از ثبت از تک کانال شاهدی دال بر حضور کانال پتاسیمی با کنداکتانس بالا در شبکه آندو پلاسمیک دانه دار هپاتوسیتها به دست آمد.
    کلیدواژگان: شبکه اندوپلاسمیک، هپاتوسیت، غشای دو لایه لیپیدی، ثبت از تک کانال، کانال پتاسیم